نامه ای به کودکانم: به ریتا و ریما

ساخت وبلاگ
امشب از چیزی بسیار غمگین بودم......... خواب از چشمانم ربوده شد...... نمیدانستم خودم در خلوتم چه می گذرد.... نمیدانستم پا بر سر وجود می گذارم یا از حیرانی وحشت متحیرانه می دوم... نمیدانستم کجا هستم... با که چه می کنم؟ نمیدانستم در درون خودم یا خودم را پشت آن چراغ قرمز خیابان جا گذاشته ام؟ نمیدانستم ... هیچ... نمیدانستم... از وجود لاوجودم خارج شدم... دوباره داخل شدم... دوباره خودم را خارج کردم... حتی نمیدانستم چه می نویسم ... چه میخوانم..... خبر بدی بود... هر چند در عمق وجودش ... در لابلای دفترش از نقش و سرمشق من خبری نبود ... اما به من هم مربوط می شد.... اضطراب را می دیدم چون ماری از سراپرده ی نامه ای به کودکانم: به ریتا و ریما...ادامه مطلب
ما را در سایت نامه ای به کودکانم: به ریتا و ریما دنبال می کنید

برچسب : مانده,بودم,بنویسم, نویسنده : ghasideyedel بازدید : 2182 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1396 ساعت: 18:01

دیشب شب بدی بود برام

تا صبح نخوابیدم ولی کارامم نکردم

فردا و پس فردا و پس اون فردا کارگاه دارم نمیدونم چی کار کنم ... مخصوصا اینکه برای کارگاه سه شنبه ام طرح درس خاصی ندارم و باید با 90 تا دانش‌آموز روبرو شم حالا باید بشینم فکر کنم ... یکم فکر میخواد یکم...

نظر شما چیه؟ چی کار کنم؟

+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و دوم مرداد ۱۳۹۶ساعت 21:17  توسط محمد  | 
نامه ای به کودکانم: به ریتا و ریما...
ما را در سایت نامه ای به کودکانم: به ریتا و ریما دنبال می کنید

برچسب : دیشب,امشب,فردا, نویسنده : ghasideyedel بازدید : 2167 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1396 ساعت: 18:01

خیلی داره سعی می کنه ریشه بزنه و خودش رو بالا بکشه. خیلی داره سعی می کنه بر من غلبه کنه. ساعتها تلقین و فکر منفی! حال خراب! اما من نمیذارم .. نمیذارم که چنگالهای غول تو وجودم فرو بره... نمیذارم با دندونهای ترسناکش کودک درونم رو بترسونه... نمیذارم بچه شاد درونم فلج بشه و روی ویلچر بشینه... یه دسیسه ی جدیده که کودک تنها با غول افسردگی چینده... در گوشش ورد خونده... کودک تنهامم مثل آدمای جنگ زده ک میخوان تسلیم بشن دستاشو بالا گرفته و خودش رو به غول فروخته.... حالا با هم نقشه چیندن بر ضد بزرگسال سالم و کودک شادم... خیلی آدمها هم موثر بودن ... البته بیشتر رفتارهای منه که باعث تاثیر آدمها شده... اینق نامه ای به کودکانم: به ریتا و ریما...ادامه مطلب
ما را در سایت نامه ای به کودکانم: به ریتا و ریما دنبال می کنید

برچسب : مالیخولیایی,درونی, نویسنده : ghasideyedel بازدید : 2296 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1396 ساعت: 18:01

مانده بودم که چگونه قلم را سیال زمین کنم و روی تن شن‌های ساحل از گیسوان بر باد رفته شما بنویسم؛ مانده بودم در غم نگاه ماه که حسادتم را در آبی دریا می کشید .... کاش دیدنتان آرزو نبود، واقعی بود،  حداقل از جنس فیلمهایی بود که می گفتند قواعد رئالیسم را رعایت کرده است. اما انگار قرار نیست آرزوها همیشه بادکنکهایی شوند که در عالم وجود پرواز کنند. اما انگار قرار است سورئال به دنبال کودکانم بگردم... در انبوده هذیانی نابود! کودکانم من آوازه خنده های شما را به بهار موسیقی بلبل نمی‌دهم ... من عاشقانه‌هایتان را به انبوه بهت آور جنگل نمی فروشم تا درختان را کاغذ مچاله نویسنده ای کنند. من فخر چشمهایتان را به نامه ای به کودکانم: به ریتا و ریما...ادامه مطلب
ما را در سایت نامه ای به کودکانم: به ریتا و ریما دنبال می کنید

برچسب : نامه,کودکانم,ریتا,ریما, نویسنده : ghasideyedel بازدید : 2190 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1396 ساعت: 18:01